جدول جو
جدول جو

معنی ام راشد - جستجوی لغت در جدول جو

ام راشد
(اُمْ مِ شِ)
موش. (از اقرب الموارد) (از المرصع) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مراشد
تصویر مراشد
راه های راست
فرهنگ فارسی عمید
(اَ شِ)
قرد. (المزهر). کپی. حمدونه. بوزینه. میمون
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ مرش. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به مرش شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَ شَ)
کفتار. (از المرصع).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برکندن. و کشیدن چیزی را از کسی و ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، برافتادن موی از بیماری. پی درپی افتادن پشم، بلند برآمدن روز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند و دراز شدن روز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ شِ)
او از عمار و از او عدی بن ثابت روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لِ)
نخست زن یزید بن معاویه بود و سپس مروان بن حکم او را بزنی گرفت و گویند مروان را او کشته است. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 302 شود، داهیه. (المرصع) (المنجد). از ابوالعلاء معری است:
یا ام دفر لحاک اﷲ والده
فیک الخناء و فیک البؤس و السرف.
(از یادداشت مؤلف).
، است. (ازالمرصع)
دختر خالد بن سعید بن عاص بن امیه. از صحابیات بود. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 228 شود، داهیه. (المنجد)
از دختران عثمان بن عفان خلیفۀ سوم بوده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 519)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَقْ قا)
پلنگ. (از المرصع).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لِ)
عنقا. (المرصع) ، سختی و تنگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ وو)
و عمل...سلسله ای از روزه ها و نمازها و ادعیه و جز آن است که در ایام البیض رجب یا رجب و شعبان و رمضان و یا در ایام البیض هر ماه بعمل می آورند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ بِ)
رجوع به ام ثلاث شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سِ)
موش. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حِ)
زنی که یک فرزند داشته باشد. (از المرصع) :
فما وحدت و جدی بها ام واحد
من القوم شمطاء القذال عقیم.
ساعده بن جویه هذلی (از المرصع).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ شِ)
کنیۀ مادر معاویه بن یزید بن معاویه بود، و او را ام خلف نیز گفته اند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 299). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ شِ)
راههای میانه و راست. (منتهی الارب). مقاصد طرق. (اقرب الموارد) (متن اللغه). این کلمه مفرد ندارد مانند محاسن و ملامح. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) : خلق را به مواعظ و نصایح خود از مراشد طریق سعادت اعلام دارد. (جوامع الحکایات، ازفرهنگ فارسی معین) ، استواری های محکم وقصدهای ثابت و برقرار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود، جمع واژۀ مرشد و در کتابهای معتبر عربی بدین معنی نیامده است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
به گونه رمن راه های راست از ساخته های فارسی گویان راهنمایان (راهنما مرشد)
فرهنگ لغت هوشیار